غروب اون روز پاییزی یادت میاد...

اومدی تو سرنوشتم بی بهونه پا گذاشتی/اما تا قایقی اومد از منو دلم گذشتی

غروب اون روز پاییزی یادت میاد...

اومدی تو سرنوشتم بی بهونه پا گذاشتی/اما تا قایقی اومد از منو دلم گذشتی

برای تنها همدم تنهاییم


در کنارم

 نشستَنَت را دوست دارم

با تــــو از

 عشق گفتَنَت را دوست دارم

در کنار بغضِ تنهاییت

 لحظه رسیدنت را دوست دارم

با تو بودن را دوست دارم

 لحظه سُرودنت را دوست دارم

درکنارعشق و رسوایی

خشم و کین و حسادتت را دوست دارم

در شروع از تو گفــتن ها

گفته های نه گفــــته ات را دوست دارم

همچو موج آبی دریا

  رقص موج و ترانه ات را دوست دارم

با تو بودن را دوست دارم

 لحظه سُرودنت را دوست دارم

در کنار جویبار عشق

 همچو گل شکُفتنت را دوست دارم

با تو از عاشقانه ها گفتن

چون شراب نـاب بودنت را دوست دارم

درکنار تو به سر بردن

 حس خوب شهامتت را دوست دارم

با تو بودن را دوست دارم

 لحظه سُرودنت را دوست دارم

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد