غروب اون روز پاییزی یادت میاد...

اومدی تو سرنوشتم بی بهونه پا گذاشتی/اما تا قایقی اومد از منو دلم گذشتی

غروب اون روز پاییزی یادت میاد...

اومدی تو سرنوشتم بی بهونه پا گذاشتی/اما تا قایقی اومد از منو دلم گذشتی

تقدیم به اونایی که عزیز ترین دوستشونو از دست دادند:

خوابیدی بدون لالایی و قصه

بگیر آسوده بخواب بی درد و غصه

دیگه کابوس زمستون نمی بینی

توی خواب گلای حسرت نمی چینی

دیگه خورشید چهرتو نمی سوزونه

جای سیلی های باد روش نمی مونه

دیگه بیدار نمیشی با نگرونی

یا با تردید که بری یا که بمونی

رفتی و آدمکارو  جا گذاشتی

قانون جنگل و زیر پا گذاشتی

اینجا قهرند سینه ها با مهربونی

تو تو جنگل نمی تونستی بمونی

دلت رو بردی با خود به جای دیگه

اونجا که خدا برات لا لایی میگه

میدونم می بینمت یه روز دوباره

 توی دنیایی که آدمک نداره

(سیاوش)

نظرات 1 + ارسال نظر
mona جمعه 22 دی‌ماه سال 1385 ساعت 08:51 ق.ظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد