غروب اون روز پاییزی یادت میاد...

اومدی تو سرنوشتم بی بهونه پا گذاشتی/اما تا قایقی اومد از منو دلم گذشتی

غروب اون روز پاییزی یادت میاد...

اومدی تو سرنوشتم بی بهونه پا گذاشتی/اما تا قایقی اومد از منو دلم گذشتی

سهراب سپهری

صبح خواهد شد

 و به این کاسه ی آب

آسمان هجرت خواهد کرد

باید امشب بروم.

(سهراب سپهری)

جاده

چون این شعر از سیاوش واقعا جذاب بود اونو دوباره تو وبلاگ گذاشتم تا دربارش نظر بدید

صدای خش خش برگای خزونی توی گوشم ناله میکرد

آسمون بغضشو تو پرده ی ابرای سیاهش پاره میکرد

رعد و برق نگاه شهرو با صداش خواب زده میکرد

زمین از این همه سنگینی باد به روی شونش گله میکرد

                                       همچنان پای پیاده فارغ از صدای خشم آسمونی

                                       بی خیال از ناله ها و گله های برگای زرد خزونی 

                                       جاده های بی کسی رو گم میکردم آروم آروم

                                       تن غربت رو میشستم زیر قطره های بارون

من به یاد عطر بارون زده ی گلای پونه 

میکشیدم پای خستمو تو جاده به هوای بوی خونه

وقتی که صدای خونه منو تا آخر جاده می کشونه

این سراب پشت جاده که چشامو می پوشونه...

عشق در ۱۰ جمله

عشق کلمه ایست که بار ها شنیده می شود ولی شناخته نمی شود.


عشق صداییست که هیچ گاه به گوش نمی رسد ولی گوش را کر می کند.


عشق نغمه ی بلبلیست که تا سحر می خواند ولی تمام نمی شود.


عشق رنگیست از هزاران رنگ اما بی رنگ است.


عشق نواییست پر شکوه اما جلالی ندارد.


عشق شروعیست از تمام پایان ها اما بی پایان است.


عشق نسیمیست از بهار اما خزان از آن می تراود.


عشق کوششیست از تمام وجود هستی اما بی نتیجه.


عشق کلمه ایست بی معنی ولی هزاران معنی دارد.


عشق.........
عشق 10 عنصر است اما عنصر آخر آن تمام معنی را می رساند ولی معنی آن گفتنی نیست

جنگ بر سر...

 

برای بدست آوردن عشق بجنگ ولی اونو گدایی نکن!

 

اشک عاشق

هر قطره اشک عاشق امضای خداست

 پای چشمهایی که آسمان در آنها خلاصه شده است.