یه شعر قدیمی!

تو به من خندیدی
و نمی دانستی
 که من به چه دلهره
از باغچه همسایه
 سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندانزده از دست تو افتاد به خاک
 وتو رفتی و هنوز
سال ها
یاد تو آرام آرام
 می دهد آزارم
 ومن اندیشه کنان
غرق این پندارم
که چرا خانه کوچک ما سیب نداشت.