انتظار

 

له می شود پیاده رو

 زیر عصای پیرمرد

به نگاه آسمان دوخته شده اند پنجره ها

و دل توی دلش نیست ایستگاه

- یعنی می آید؟

می ایستد زیر پاهای اتوبوس خیابان

و پرت می شود ایستگاه سمت دست هایی که سوی آسمان

-  نیامد   ؟

- نه    ؟

و از آن روز قرار شد سیاه بپوشند تمام خیابان ها!

( ف. قدمی ،از کتاب  دروغی که می گویم از هوای تهران هم کثیف تر است. )