-
خداحافظ برای همیشه
پنجشنبه 8 اسفندماه سال 1387 00:45
خداحافظ همین حالا، همین حالا که من تنهام خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام خداحافظ کمی غمگین، به یاد اون همه تردید به یاد آسمونی که منو از چشم تو میدید اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت ساده اس نه اینکه میشه باور کرد دوباره آخر جاده اس خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رؤیا ها بدونی بی تو و با تو، همینه رسم این دنیا...
-
چقدر بیکاره دلم!
پنجشنبه 9 آبانماه سال 1387 00:03
نخواستم با غم بسازی نخواستم هیچی نگی نخواستم درد دلت رو دیگه با هیشکی نگی آخه عشق اجباری نیست تو زندون من نمون حالا که فکر رفتنی دیگه از موندن نخون! تا دیدم می خوای بری دلم راتو سد نکرد بروفردا مال تو دیگه اینجا برنگرد! بدون من، بعد من دلتو هر جا جا نذار غم با من بودنو تو من بعد یادت نیار اگه شونت تکیه گاه پس چرا من...
-
شکسپیر
سهشنبه 2 مهرماه سال 1387 17:08
گذشت زمان برای آنان که در انتظارند بسیار کند برای آنان که می هراسند بسیار تند برای کسانی که زانوی غم به بغل می گیرند بسیار طولانی و برای کسانی که سرخوشندبسیار کوتاه است اما برای کسانی که عشق می ورزند آغاز و پایانی نیست و زمان تا ابدیت ادامه دارد . ( ویلیام شکسپیر)
-
گل های چشم پشیمانی
دوشنبه 11 شهریورماه سال 1387 23:51
مرغ مهتاب میخواند. ابری در اتاقم میگرید. گلهای چشم پشیمانی میشکفد. در تابوت پنجرهام پیکر مشرق میلود. مغرب جان میکند، میمیرد. گیاه نارنجی خورشید در مرداب اتاقم میروید کم کم بیدارم نپنداریدم در خواب سایه شاخهای بشکسته آهسته خوابم کرد. اکنون دارم می شنوم آهنگ مرغ مهتاب و گلهای چشم پشیمانی را پرپر میکنم.
-
انتظار
دوشنبه 28 مردادماه سال 1387 01:35
له می شود پیاده رو زیر عصای پیرمرد به نگاه آسمان دوخته شده اند پنجره ها و دل توی دلش نیست ایستگاه - یعنی می آید؟ می ایستد زیر پاهای اتوبوس خیابان و پرت می شود ایستگاه سمت دست هایی که سوی آسمان - نیامد ؟ - نه ؟ و از آن روز قرار شد سیاه بپوشند تمام خیابان ها! ( ف. قدمی ،از کتاب دروغی که می گویم از هوای تهران هم کثیف تر...
-
دلم
چهارشنبه 23 مردادماه سال 1387 00:17
آن لحظه که دست های جوانم در روشنایی روز گل باران ِ سلامُ تبریکات ِ دوستان ِ نیمه رفیقم می گذشت دلم سایه ای بود ایستاده در سرما که شال کهنه اش را گره می زد (حسین پناهی)
-
خداحافظ همین حالا
یکشنبه 20 مردادماه سال 1387 04:12
خداحافظ گل لادن .تموم عاشقا باختن ببین هم گریه هام از عشق .چه زندونی برام ساختن خداحافظ گل پونه .گل تنهای بی خونه لالایی ها دیگه خوابی به چشمونم نمی شونه یکی با چشمای نازش دل کوچیکمو لرزوند یکی با دست ناپاکش گلای باغچمو سوزوند تو این شب های تو در تو . خداحافظ گل شب بو هنوز آوار تنهایی داره می باره از هر سو خداحافظ گل...
-
یه شعر قدیمی!
پنجشنبه 10 مردادماه سال 1387 02:03
تو به من خندیدی و نمی دانستی که من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلود به من کرد نگاه سیب دندانزده از دست تو افتاد به خاک وتو رفتی و هنوز سال ها یاد تو آرام آرام می دهد آزارم ومن اندیشه کنان غرق این پندارم که چرا خانه کوچک ما سیب نداشت.
-
شاید برا ی همیشه
دوشنبه 31 تیرماه سال 1387 02:16
-
همیشه
جمعه 28 تیرماه سال 1387 22:22
همیشه (ترانه ای از BON JOVE) وقتی اون تورو در آغوش می گیره ، وقتی اون تو رو به سمت خودش می کشونه، وقتی اون حرفایی رو می زنه که تو نیاز به شنیدنش داری، با خودم می گم ای کاش، من جای اون بودم، چون اون حرفا مال منه، حرفایی که می خوام برای همیشه به تو بگم. This romeo is bleeding But you cant see his blood Its nothing but...
-
نظرات
چهارشنبه 26 تیرماه سال 1387 00:45
-
ه . الف . سایه
شنبه 22 تیرماه سال 1387 01:06
در من کسی پیوسته می گرید این من که از گهواره با من بود این من که با من تا گور همراه است دردی ست چون خنجر یا خنجری چون درد همزاد ِ خون در دل ابری ست بارانی ابری که گویی گریه های قرن ها را در گلو دارد ابری که در من یکریز می بارد شب های بارانی او با صدای گریه اش غمناک می خواند رودی ست بی آغاز و بی انجام با های های گریه...
-
شاملو
چهارشنبه 12 تیرماه سال 1387 01:56
با مرده ای در درون خویش به ملال سخنی می گویم. هوا خاموش ایستاده است از آخرین کوچ پرندگان پر هیاهو سالها می گذرد آب تلخ این تالاب اشک بی بهانه من نیست به چه می گریی نمیدانم زمستان ها همه در من است به هر اندازه که بیگانه سر بر شانه ات بگذارد باری آشناست غم (شاملو)
-
دلتنگی
جمعه 10 اسفندماه سال 1386 18:46
-
تولدی دیگر
جمعه 19 بهمنماه سال 1386 00:51
همه هستی من آیه تاریکیست که ترا در خود تکرار کنان به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد من در این آیه ترا آه کشیدم آه من در این آیه ترا به درخت و آب و آتش پیوند زدم زندگی شاید یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن میگذرد زندگی شاید ریسمانیست که مردی با آن خود را از شاخه میاویزد زندگی شاید طفلیست که از...
-
حرف های من
چهارشنبه 17 بهمنماه سال 1386 01:56
چرا تا شکفتم چرا تا تو را داغ بودم نگفتم چرا بی هوا سرد شد باد چرا از دهان حرف های من افتاد. . .
-
غربت
دوشنبه 15 بهمنماه سال 1386 02:02
اشک من پیرهنتو تر کرده همه جا عطر تو پیچیده ولی دل دیگه غربتو باور کرده مثل اون پرنده شکسته بال دل من بعد تو بی لونه شده با تو بی قراره و بی تو بی قراره دل من راست راستی دیوونه شده امشبم میون این خاطره های سردم بی رمق دنبال اون حادثه ای می گردم که نفهمیدم و کی کجا تورو ازم گرفت دست تو جدا شد و نگاهتو گم کردم چرا باید...
-
نظرات
دوشنبه 5 شهریورماه سال 1386 00:24
-
مرا امروز حاشا کن!
دوشنبه 11 تیرماه سال 1386 00:10
چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهاییست ببین مرگ مرا در خویش که مرگ من تماشاییست مرا در اوج می خواهی...تماشا کن تماشا کن دروغ بودم من از دیروز مرا امروز حاشا کن در این دنیا که حتی ابر نمی گرید به حال ما همه از من گریزانند تو هم بگذر از این تنها فقط اسمی به جا مانده از آنچه بودم و هستم دلم چون دفترم خالی قلم خشکیده...
-
طبیعت
چهارشنبه 8 فروردینماه سال 1386 01:39
-
بازم غروب
سهشنبه 29 اسفندماه سال 1385 00:18
-
غروب
جمعه 20 بهمنماه سال 1385 15:16
-
عصر بارانی من
چهارشنبه 4 بهمنماه سال 1385 00:28
چه سنگین گذشت عصر بارانی ام گویی نوازش نمی کرد، باران صورتم را وامروز دوباره شکست تکه ای از شکسته های قلبم درآن گوشه ی پاییزی گریه ام، فریادم، تنها سکوتی بود تا حرفهایم در بستری از بغض بخوابند کاش گفته بودم... کاش گفته بودم تو روزی بتی بودی که قلبم ستایشت می کرد دریغ از گوشه چشمی که همان، بت شکنم کرد وامروز... بخشایش...
-
دریچه
شنبه 22 مهرماه سال 1385 06:04
اگر به خانه ی من آمدی برای من چراغ بیاور و یک دریچه که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم
-
سهراب سپهری
یکشنبه 19 شهریورماه سال 1385 17:02
صبح خواهد شد و به این کاسه ی آب آسمان هجرت خواهد کرد باید امشب بروم. (سهراب سپهری)
-
نظرات
پنجشنبه 16 شهریورماه سال 1385 00:08
-
جاده
یکشنبه 12 شهریورماه سال 1385 15:09
چون این شعر از سیاوش واقعا جذاب بود اونو دوباره تو وبلاگ گذاشتم تا دربارش نظر بدید صدای خش خش برگای خزونی توی گوشم ناله میکرد آسمون بغضشو تو پرده ی ابرای سیاهش پاره میکرد رعد و برق نگاه شهرو با صداش خواب زده میکرد زمین از این همه سنگینی باد به روی شونش گله میکرد همچنان پای پیاده فارغ از صدای خشم آسمونی بی خیال از ناله...
-
نظرات
شنبه 11 شهریورماه سال 1385 18:01
-
عشق در ۱۰ جمله
یکشنبه 5 شهریورماه سال 1385 00:38
عشق کلمه ایست که بار ها شنیده می شود ولی شناخته نمی شود. عشق صداییست که هیچ گاه به گوش نمی رسد ولی گوش را کر می کند. عشق نغمه ی بلبلیست که تا سحر می خواند ولی تمام نمی شود. عشق رنگیست از هزاران رنگ اما بی رنگ است. عشق نواییست پر شکوه اما جلالی ندارد. عشق شروعیست از تمام پایان ها اما بی پایان است. عشق نسیمیست از بهار...
-
جنگ بر سر...
شنبه 4 شهریورماه سال 1385 00:39
برای بدست آوردن عشق بجنگ ولی اونو گدایی نکن!